اولین روز کاری یاسی خوشگله
سلام جیگر مامان
امروزصبح داشتم آماده میشدم که برم سرکار که تو خوشگل مامان بیدار شدی و گریه و التماس و.... که مامان نرو سرکارو من هم با تو میام اداره. اونقدر ناراحت شدم که با خودم گفتم امروز ببرمت اداره و زود برگردونمت (در حد دو سه ساعت) بابایی بشدت مخالف این تصمیم بود. اما تو اونقدر التماس کردی که من به حرف بابایی گوش نکردم. لباس پوشیدیم و با هم رفتیم اداره . از ذوقت اصلا خوابت نمیبرد. همش اینور و اونور سرک میکشیدی. همکارای مهربون مامانی هم کلی از دیدنت ذوق کردن و باهات حرف میزدن . رییس مهربون هم شکلات و کیک و خوراکی به تو داد، دستشون درد نکنه. ساعتای یازده و نیم خوابت برد ( دو تا مبل رو بهم چسبوندم و تورو روش خوابوندم) تا یک و نیم. بعد کارامون که تموم شد ساعت دو و نیم با هم برگشتیم خونه. خیلی خسته شده بودی نهار که خوردی خوابیدی تا الان که ساعت نه و نیمه شبه تازه بیدار شدی. دوستت دارم همکار کوچولوووووووووووو