یاسیاس، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

یاس جیگر مامان و بابا

یاس هفت ماه و نیمه

سلام یاس خوشبو و زیبای من مامان عاشق بوی دخترشه،عاشق صورت ماه اونه ،عاشق صداشه، عاشقه لحظه های با اون بودنه، خدایا بخاطر وجود فرشته کوچولومون از تو سپاسگذاریم. (به به عجب love ترکوندیم مامانی کیف کن) یاسی نفسم دیروز دو تایی رفتیم بازدید مطب یه خانم دکتر دندانپزشک (آخه قراره اداره باهاشون قرارداد ببنده) دستت درد نکنه همکار کوچولو!موقعه نوشتن گزارش شما خودکار مامانی رو بهش نمیدادی و مامانی مجبور شد از خودکار خانم دکتر استفاده کنه. جالب بود وسط صحبتها شما صداهای بامزه ای از خودتون در می آوردی که خانم دکتر کلی خندید. آخرش هم شکلات تعارف کردن و شما زحمت کشیدی بزرگترین شکلات موجود در ظرف رو برداشتی(نوش جون مامانی )  راستی  یه ...
21 شهريور 1391

جشنواره بادبادکها

سلام عشقم شب جمعه قبل من و تو همراه با خاله ها و زن دایی و مهدیار جونی به جشن بادبادکها که توی پارک غدیر کنار دریا برگزار شد رفتیم. شما و مهدیار هم از فرصت استفاده کردین و حسابی توی ساحل آب بازی کردین . موسیقی زنده هم بودش و خواننده مورد علاقه خاله جون هم اونجا برنامه اجرا کرد . بعدش هم همگی رفتیم آیس پک و بستنی شاد ، بستنی و فالوده خوردیممممممم خیلی خوش گذشتتتت. شب ساعت ده هم برگشتیم خونمون عزیزم در حالی که شما لا لا کرده بودی اما وقتی بغلت کردم و آوردمت تو بیدار شدی و یه کمی توی استخر بادی  نشستی و با هم بازی کردیم . بوسسسس برای دخترم که از با اون بودن لذذذذت میبرم .(خدا رو شکر) ...
16 شهريور 1391

اولین جشن عروسی که دخترم شرکت کرد

سلام  عشق مامان امشب برای اولین بار شما توی جشن عروسی (عروسی پسردایی مامانیت جلال) شرکت کردیییییییییییی. خیلی دختر خوبی بودی، به تو افتخار میکنممممممممممممممممم. کلی رقصیدی. فدات شم که کنجکاوی و به همه چی با دقت توجه میکردی حتی به گلهای سفره عقد. قربون یاس خنده رو و مهربونمممممممم سیخونک به گلهای ماشین عروس سانس بعد از مراسم عروسی ....کلی توی خونه با خاله جونی ها خندیدیم و رقصیدیم . راستی دست خاله ها درد نکنه بابت کادوهای قشنگی که واسه یاس خریدن.بوووووووووووووووووووووووسسسس و در آخر هم ... ...
10 شهريور 1391

یاس شش ماهه

سلام سلام صد تا سلام پرنسس کوچولو (لقبی که زن دایی جون به تو داده مامانی) این روزا  مصداق هر دم از این باغ بری می رسد شدی مامانی. چرا؟ چون هر روز یه شیرین کاری  جدید انجام میدی(هر کاری که انجام میدی شیرینه) نفسم مادرجون یه سه چرخه بامزه واسه شما و مهدیار جونی خریده تا وقتی میرین خونشون بازی کنین عاشقتم که مثه مامانت عشق رانندگی هستی،راستی مهدیارم دستش اوف شده و باید دو هفته توی  آتل باشه،ایشالا زوده زود خوب بشه(توی تصویر ببین): جیگر من علاقه زیادی به مراکز خرید داره و یه روز که با خاله جون رفته بودیم زیتون برای خرید لوازم آرایش شما بروشور مارک لورال رو از روی پیشخون برداشتی و توی مغازه هم به همه چی با کنجکاو...
1 شهريور 1391

یاس و مهدیار

سلام بر فرشته کوچولوی سرزمین آرزوهای من عزیزدلم دیشب همگی افطاری و شام خونه ما مهمون بودن. وای خیلی به همگی خوش گذشت. شما هم با مهدیار جیگر (پسر دایی) کلی بازی و شیطونی کردین (تصویر گویا می باشد ) یاس خوشگلم در حال نوشیدن آبا(آب): ...
13 مرداد 1391

یاس حریره بادام میخورد

سلام جیگر مامان از اونجاییکه غذا خوردن نی نی ها خیلی مهمه و ثبت وقایع اون از اهمیت بالایی برخورداره باید به اطلاع پرنسس کوچولو برسونم که شما امروز برای اولین بار حریره بادام نوش جان فرمودید . الهییییییییییی نوش جونت گوشت بشه به تنت الهییییییییییییییییییییییییی. راستی علاوه بر حریره شما به مقادیر زیادی آب هم نوش جان فرمودید و یه کوچولو یه ریزه هم آب میوه. تصویر تزیینی می باشد:   ...
11 مرداد 1391

یاس شش ماهه

سلام دختر قشنگم شش ماهگیت مبارک عزیزم. ما شب تولد شش ماهگی شما به اتفاق خاله ها و مادرجون به رستوران لذیذ رفتیم و شام همگی مهمون مامان شما بودن. دست همگی بابت هدیه های قشنگشون درد نکنه. راستی برای واکسن تو عزیز دلم هم مامان  مرخصی ساعتی گرفت و با سرعت120 تا خودش رو  رسوند و کنارت بود تا با هم درد واکسن رو تحمل کنیم جیگرم. البته بابایی شما رو به مرکز درمانی برد و مامان از راه اداره به سرعت خودش رو رسوند. خدا رو شکر خیلی اذیت نشدی نفسم.دخترم شروع به غذا خوردن کرده و الان دو روزه که فرنی هم میخوره. قربونت برم که خوش اشتهایی و ادم ذوق میکنه بهت غذا بده.   ...
10 مرداد 1391